صبح زود بیدار شدن رو دوست دارم
آدم تو تهران فقط نصفه شبها و صبح های زود فرصت نفس کشیدن پیدا میکنه
وقتی ماشینها توی شهر راه میافتن
در یک چشم به هم زدن همه جا از گرد و غبار و صدای بوق پر میشه
وسط هفته معمولا کافه خلوت تره
قرارهای کاری همیشه اول هفته هاست
و قرارهای خوش گذرونی آخر هفته
وسط هفته هرکس که میاد کافه وقت داره که بشینه و به در و دیوار نگاه کنه
کتاب و مجله بخونه، و یا به موسیقی گوش بده
- کافه دنج بفرمایید
عرفان روزی نیست که دیر سرکار نیاد
- سلام، خوبی عرفان
- نه اشکال نداره ... نه نگران نباش
- باشه
- به به سلام خاله سحرخیز
- سلام امیر جان، تازه پیاده اومدم اینجا
- از خونه تا اینجا پیاده اومدین، بیشتر از یه ساعت راهه که
- خاله ورزشکار داری دیگه ... خوبی؟ همه چی خوب پیش میره؟
- اره خوبم ممنون ... این دو سه روز کافه خیلی شلوغ بود
- کمکم داشتی؟
- اره، عرفان دیر میاد، اما وقتی هست دائم سرپا است و داره کمک میکنه
- چه عالی
خاله مهتاب که بعد از بیست سال از امریکا به ایران برگشته
تصمیم گرفته بود که کافی شاپی باز بکنه،
چون میخواست خاطرات زمان جوونیش رو زنده کنه
او انرژی و وقت زیادی صرف گرفتن مجوز و دکوراسیون داخلی کافه کرد
بعد به من زنگ زد، و پیشنهاد داد که بیام تهران و کافه رو براش بگردونم
یعنی کافه از اون و کار از من
میگفت همین که به من اعتماد داره، و همین که میدونه مربی شنا بودن در شیراز برای من نون و آب نمیشه
البته از وقتی رعنا منو ترک کرد و به قصد درس خوندن به مالزی رفت
من هم بدم نمیومد یه تغییری تو زندگیم بدم
- صبح بخیر خانم نشاط
- سلام، صبح بخیر، حالت چطوره
- خوبم خاله مرسی ... خاله! شیرین دوستم رو یادتونه؟ مادوتا قبلا با هم همخونه بودیم، الان که دو تا همخونه های من رفتن، شیرین برگشته که با هم زندگی کنیم، حالا داریم دنبال یه همخونه جدید می گردیم
- سلام خاله جون
- سلام عزیزم خوبی؟
- مرسی، شما خوبین؟
- من تعریف شما رو از ایده زیاد شنیده بودم، خوشبختم از آشناییتون
- منم همینطور، خیلی خوشبختم از آشناییتون، از وقتی برگشتم تهران خیلی دلم میخواست ببینمتون
- ممنون عزیزم، شنیدم که مشهد بودی؟ ایده راست میگفت، خیلی دوست داشتنی هستی!
- لطف دارید، هم شما هم ایده
این ایده خواهرمه، اون 25 سالشه، ایده در دانشگاه هنرهای زیبا فوق لیسانس نقاشی میخونه
اون یکی از شلوغ ترین و پر سر و صداترین آدمهایی است که توی زندگیم دیدم
انگار انرژی این ادم تموم شدنی نیست
ایده توی یه آموزشگاه نقاشی درس میده
چند تا شاگرد خصوصی هم داره
اون عاشق همسفر شدن با خاله مهتاب توی سفرهای کوه نوردیه
- داداش امیر، من با اجازت یه سر به وبلاگت بزنم، این روزا بحث دانشگاه و همخونه خیلی داغه
- فقط لطفا موسیقی رو قطع نکن
- کسی چای میل داره؟
- من یه قهوه داغ میخورم
- ممنون، من چای میخورم
- به روی چشم، هم چای هم قهوه تا چند لحظه دیگه آمادست
- راستی شیرین خانم کوه خوش گذشت؟
- بله جای شما خالی
- ممنون، کافی شاپ داشتن که وقت کوه نوردی واسه آدم نمیذاره
- راستی همخونه جدید پیدا کردین؟
- نه هنوز، اما ایده یه آگهی درست کرده
- به یک همخانه خانم نیازمندیم، تلفن 80689223 موبایل 09121441839
شیرین، دوست و همخانه ای قدیمی ایده، مترجمی زبان انگلیسی میخونه
اسمش به شخصیت مهربونش خیلی میاد
هرچند که آرومه، ولی از اون آدماست که میشه ساعتها وقت در کنارش بگذرونی و خسته نشی
اون پرحرف نیست و شنونده خوبیه
شیرین چند سالی هست که در تهران زندگی میکنه
و علاقه زیادی به ترجمه مقالات مردم شناسی داره
من تابحال شیرین رو با هیچ پسری ندیدم
فکر میکنم کمی محافظه کار باشه
- امیر جان، اون قهوه ما چی شد پس
- چشم الان حاضر میشه، میارم سر میز خاله جان
- میتونم آگهی تون رو ببینم؟
- نظرتون چیه هرکسی رو که زنگ زد اول اینجا توی کافه ببینیم؟ اگر از اون خوشتون اومد خونه رو بهش نشون بده، اینجوری هم راحت تره هم هرکسی رو توی خونه نمی بری
- فکر خیلی خوبیه